کینگ مووی

هنگامی که گروهی از زنان غارنشین با ناعدالتی و خطر مواجه می‌شوند تصمیم به انتقام سختی می‌گیرند...

"جانجون والا" در جستجوی دختر فراری خود است تا او را به ازدواج تاجری ثروتمند که قولش را داده در بیاورد و تلاش می کند با آدم ربایان مذاکره کند تا او را در امنیت آزاد کند اما...

فیلم دوران اضطراری سال 1975 در کشور هندوستان را به تصویر می کشد، زمانی که نا امیدی سیاسی در کل کشور رخ داد. وقتی که کاخ رانی گیتانیجالی (با بازی ایلانا) در جیپور برای طلا مورد حمله قرار می گیرد، این زن بدون اعلامیه دستگیر می شود. دولت طلا را مصادره می کند و تصمیم می گیرد از طریق جاده این بار با ارزش را به وسیله ی یک کامیون به شهر دهلی منتقل کند. افسر پلیسی به نام “سینگ” مسئولیت مراقبت از این محموله ی مهم را برعهده می گیرد. در این سفر ماجراجویانه از جیپور تا دهلی، موانع زیادی از جمله سارقین، در سر راه افسر سینگ و تیمش قرار خواهد گرفت. بادشاهو از حوادث واقعی الهام گرفته است و در این فیلم پرهزینه، آجی دوگان نقش دزد طلا را برعهده دارد.

در قسمت دوم فیلم باقی اینبار رونی توسط زنی استخدام می شود تا دختر رویوده شده اش را بیاید و از دست آدم ربایان نجات دهد ...

یک مرد مشکل دار مدت کوتاهی پس از اینکه وارد یک آکادمی هنرهای رزمی می شود، عاشق دختری می شود که رقیبش با او عشقبازی می کند…

هنگامی که "شیوا" پسر "باهوبالی" در مورد میراث خود از پدرش پرس و جو می کند، "باهوبالی" به دنبال پاسخ هایی برای سوال های عجیب پسرش می گردد و...

"سانگا" و همسرش که زندگی مشقت باری در شهر ماهیسماتی دارند، فرزندی به دنیا می‌آورند و این کودک بزرگ می شود و کم کم در می یابند که او برای هدف بزرگی به دنیا آمد است و...

فیلم یک داستان خاص را دنبال میکند که طی فلش بک و فلش فوروارد های متعدد سرنوشت رابطه‌ی یک دختر و پسر را به تصویر می کشد...

داستان فیلم در رابطه با بازار فساد و جرم و جنایت و معمله های سنگین اقتصادی در شهر بزرگ بمبمئی میباشد و...

«مادان چوپرا» به همراه دو دخترش «سیما» و «پیریا» زندگی مرفحانه ای دارد. علاقه شدید او در مسابقات اتومبیل رانی است، اما بالا رفتن سنش باعث شده که کم کم این مسابقات را کنار بگذارد...

اسحاق به همراه خانواده اش از ایران به اسرائیل مهاجرت میکنند. آنها مزرعه‌ی پرورش بوقلمون دارند و از این راه امرار معاش می کنند. اسحاق فرزندی بنام مطیع دارد که میخواهد تجارت را به او یاد بدهد تا با ادامه دادن راه خانواده اش آنها را سربلند کند، اما مطیع به تعمیر اتومبیل علاقه دارد و به همین دلیل از حرف پدرش سرپیچی می کند...

چند سال پس از سقوط دیوار برلین، مردی سیگار فروش پسرش را در کوزوو رها کرده و برای یک زندگی بهتر به آلمان سفر میکند. اما آن پسر با سرسختی تمام به آلمان میرود تا پدرش را پیدا کند...

"آلبرت هوگت" بچه خوکي را که مادرش او را "بيب" صدا مي زده، مي خرد و به مزرعه ي سبز و بزرگش مي برد. "بيب" خيلي زود با ديگر حيوانات مزرعه آشنا مي شود و با هوشي که دارد جاي سگ گله مزرعه، "رکس" را مي گيرد.

فاجعه به سراغ زوجی که برای تعطیلات در صحرای مراکش قرار دارند می رود. فیلم داستان به هم پیوسته چهار خانواده مختلف را روایت می کند...